هله عاشقان [Hele Asheghan] lyrics
هله عاشقان [Hele Asheghan] lyrics
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد به یار دلدار بکند خدا خدایی
به مقام خاک بودی سفر نهان نمودی
چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی
تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن
تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی
نفسی روی به مغرب نفسی روی به مشرق
نفسی به عرش اعلا که ز نور اولیایی
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی
بصف اندر آی تنها که سفندیار وقتی
در خیبر است برکن که علی مرتضایی
صنما تو همچو شیری من اسیر تو چو آهو
به جهان که دید صیدی که بترسد از رهایی
همگی وبالم از تو به خدا بنالم از تو
ز همه جدام کردی ز خودم مده جدایی
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد به یار دلدار بکند خدا خدایی
به مقام خاک بودی سفر نهان نمودی
چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی
تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن
تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی
نفسی روی به مغرب نفسی روی به مشرق
نفسی به عرش اعلا که ز نور اولیایی
- Artist:Alireza Assar