Levlâ Vazgeçti [Depresyon] [Persian translation]
Levlâ Vazgeçti [Depresyon] [Persian translation]
بر لبت خندهای نیست، چنین نبودی
سر به زیر افکندهای، برای که قد خم کردهای؟
در کدام جنگ ار کدام حریف باختهای؟
توئی که چهها دیدهای و ایستادگیها کردهای
زلفهایت سوختهاند، مگر آتش نوشیدهای؟
رنگ رویت پریده، مگر زهر در کام کردهای؟
مگر از کوره راهی با سنگفرشی از گناهان گذر کردهای؟
شاید هم چنین بودن را خود گزیدهای
لِولا با آب چشمانش دست شست
لِولا با آب چشمانش دست شست
لِولا، اشکانت را پاک کن، این هم گذشت
لبخندی بزن، بهار آمده است
آوایی سر نمیدهی، مگر سخن بر کامت خشکیده؟
بلبلان خموش شدهاند، موسمی دیگر آمده
بهارانِ گردنفراز به پاییز بدل گشتهاند
خورشید را روی بپوشانید که آفتابش به خاموشی گراییده
لِولا با آب چشمانش دست شست
لِولا با آب چشمانش دست شست
لِولا، اشکانت را پاک کن، این هم گذشت
لبخندی بزن، بهار آمده است
در بیتهای افسانهها
چون خدایی متقلب
با معجزههای دروغینم
خود را فریب دادم، تمام شد
اگر قبول هم نکنم، او رفت
خواه بپسندم خواه نه
لِولا با آب چشمانش دست شست
لِولا با آب چشمانش دست شست
لِولا، اشکانت را پاک کن، این هم گذشت
لبخندی بزن، بهار آمده است
لبخندی بزن، بهار آمده است
- Artist:Model
- Album:Levlâ'nın Hikâyesi (2013)