Mi novia se me está poniendo vieja [Persian translation]

او معشوقه ی من است ، از زمانی که به یاد می آورم

عشقیست دلپسند ، از زمانی که او را دیدم

پیشتر ها یک جای خالی در دفترچه خاطراتم داشتم

برای به نقش کشیدن نامش و خودنمایی کردن

مرا دوست داشت هنگامی که در خط پایان ماراتن

نفر ما قبل آخر شدم

او از من بی عاطفگی یا شاعرانگی می خواهد

از نبوغ وزیر یا دلقک را

معشوقه ام پیر گشته ست با من

بسختی راه می رود

پس از سه ماه نیامدن، او در سینی

قهوه ای دیگر برای عشقش سرو میکند

معشوقه ام پیرگشته است با من

و من عاشقی آغاز کردم

از سنگینی چیزهایی که پند می دهد

از هدیه عالمگیرش از بخشندگی

او معشوقه ی من است و با تهدید پیش نمی رود

قوانین وفاداری وضع نمی کند

برای من پیش هر شخص ، تملق می کند

بدون توجه به انحصاری

او مرا دوست دارد ، چه به جنگ چریکی بروم

یا جایزه صلح نوبل را برنده شوم

من نیز همگام اویم ، اگر آخر بروم یا از اول

اگر سازگار بمانم یا استوار

معشوقه ام پیر گشته ست با من

بسختی راه می رود

بعداز سه ماه نیامدن، او در سینی

قهوه ای دیگر برای عشقش سرو میکند

معشوقه ام پیرگشته است با من

و من عاشقی آغاز کردم

از سنگینی چیزهایی که پند می دهد

از هدیه عالمگیرش از بخشندگی

معشوقه ام همیشه یک بشقاب آماده دارد

برای روزی که بازگردم

و در بانک پس اندازی فراهم آورده

برای روزی که نیازمند شدم

هیچ منحنی برای دورکردن من از معشوقه ام وجود ندارد

بله هیچگاه روی لبهایش شکی وجود نداشت

و با وجود آشکار بودن این قیاس

خواهی فهمید که تنها با تو حرف می زنم .... مادر!

• Artist:Ricardo Arjona