Nothing Left to Say [Persian translation]
Nothing Left to Say [Persian translation]
کی می دونه چه مدت
من بیدارم تا الان؟
سایه های روی دیوار من نمی خوابند
آنها پشت هم صدام می کنند
با اشاره صدام می کنند
کی می دونه چه چیزی درست ِ؟
خطوط دراند نازک تر می شن
سن و سال من هرگز من عاقل نکرد
اما من باز ادامه دادم
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
من تسلیم شدم ، تسلیم شدم ، هی هی ، الان دیگه تسلیم شدم
من تسلیم شدم ، تسلیم شدم ، هی هی ، الان دیگه تسلیم شدم
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
من تسلیم شدم ، تسلیم شدم ، هی هی ، الان دیگه تسلیم شدم
من تسلیم شدم ، تسلیم شدم ، هی هی ، الان دیگه تسلیم شدم
در ماورا روح من من احساس می کنم یک موتورِ
از کار می افته به محض اینکه درد می بینه
اگر من فقط می توانسنم خاموشش کنم
من راه زیادی را اومدم
برای دیدن پایان
حتی اگر راه من اشتباه است
من باز ادامه دادم
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
من تسلیم شدم ، تسلیم شدم ، هی هی ، الان دیگه تسلیم شدم
من تسلیم شدم ، تسلیم شدم ، هی هی ، الان دیگه تسلیم شدم
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
من تسلیم شدم ، تسلیم شدم ، هی هی ، الان دیگه تسلیم شدم
من تسلیم شدم ، تسلیم شدم ، هی هی ، الان دیگه تسلیم شدم
من هی نابود می شم ،من هی نابود می شم
من هی نابود می شم ،من هی نابود می شم
من هی نابود می شم ،من هی نابود می شم
من هی نابود می شم ،من هی نابود می شم
اگر تنها می توانی مرا نجات بدی
من در آب های روح دارم غرق می شم
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
من از دست دادن ، از دست دادن ، هی هی ، دادن تا اکنون
من از دست دادن ، از دست دادن ، هی هی ، دادن تا اکنون
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
هیچ چیزی برای گفتن الان دیگه باقی نمانده
من تسلیم شدم ، تسلیم شدم ، هی هی ، الان دیگه تسلیم شدم
من تسلیم شدم ، تسلیم شدم ، هی هی ، الان دیگه تسلیم شدم
- Artist:Imagine Dragons
- Album:Night Visions (2012)