Sans Regrets [Persian translation]
Sans Regrets [Persian translation]
برای روز آخره که من کنارت از خواب بیدار میشم
بزار دستت رو بگیرم و بهت بگم من حسرتی به دلم نیست
فقط واسه یه گردش بود که تو بهم گفتی سوار شم
من میدونم این بنظر احمقانه میاد، ما همدیگه رو هرگز ترک نکردیم
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
انتظارش رو نداشتم ، تو خواستی دست من رو بگیری
ما هرگز همدیگه رو ترک نکردیم
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
بدون افسوس زندگی کنم
انتظارش رو نداشتم ، تو خواستی دست من رو بگیری
اما تو میدونستی
که تو این مسیر تله ها کار گذاشته شده
ما گذشتن و رد شدن همه چیز رو دیدیم
من میدونم که باز هم ازشون خواهیم دید
اما خدا با ماست
گاهی من مثل کبک سرم رو میکنم زیر برف
وقتی از گذشته صحبت میکنیم
تو عمیقا میدونی اون چیزی که گذشته بیهوده اس
پس مدام تکرار کردنش چه فایده داره
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
انتظارش رو نداشتم ، تو خواستی دست من رو بگیری
ما هرگز همدیگه رو ترک نکردیم
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
بدون افسوس زندگی کنم
انتظارش رو نداشتم ، تو خواستی دست من رو بگیری
اما تو میدونستی
میدونم که ما تو زندگیمون بالا پایین داشتیم
و میدونم چند مرتبه دیگه
بدون تو ، من متوجه پیر شدن خودم نمیشم
و من سمت دیگه ای خواهم بود
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
انتظارش رو نداشتم ، تو خواستی دست من رو بگیری
ما هرگز همدیگه رو ترک نکردیم
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
بدون افسوس زندگی کنم
انتظارش رو نداشتم ، تو خواستی دست من رو بگیری
اما تو میدونستی
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
انتظارش رو نداشتم ، تو خواستی دست من رو بگیری
ما هرگز همدیگه رو ترک نکردیم
من میخوام بدون افسوس زندگی کنم
بدون افسوس زندگی کنم
انتظارش رو نداشتم ، تو خواستی دست من رو بگیری
اما تو میدونستی
اما تو میدونستی
تو میدونستی
- Artist:Vitaa