Dimanche soir [Persian translation]
Dimanche soir [Persian translation]
زیرا با تو زمان
ابعاد جدیدی به خود میگیرد
و روزمرگی من گم میشود
در این تغییر جهت ها
زیرا در این آشوب روزهای هفته درهم می آمیزند
زیرا این تو هستی تو آنجایی و من دیگر از شب یکشنبه نمی هراسم
زیرا این اتفاق اغلب می افتد
من در اوج احساساتم هستم
و فروتنی من هنوز می پذیرد
تا به تو به آرامی بفهماند
زیرا به نظر میرسد انسان به سرعت به آن عادت میکند
خیلی عادت میکند
و من میدانم که دستان من از [لمس] تنت هرگز خسته نخواهد شد
وقتی من نگاه میکنم به همه کارهایی که ما انجام دادیم
با خودم میگویم ده سال زمان زیادیست
و سپس هرجا که نامت ظاهر میشود
با خود میگویم انگار مدت کوتاهیست
چون زمان تاثیری بر رنگ چشمانت ندارد
زیرا باد شعله های ضعیف را خاموش میکند
اما آتش عظیمی برمی افروزد
زیراما خیلی بهم نزدیک شدیم
به گونه ای که خاطراتمان به هم شبیه است
زمانی که زندگی آسان نیست
خیلی بهتر است باهم باشیم
زیرا من میدانم که یکشنبه با تو صحبت میکنم و تو را میبینم
زیرا این تو هستی تو آنجایی و من دیگر از شب یکشنبه نمی هراسم
من او را مانند یک ملودی در سر داشتم
بنابراین امیالم در رقص می آید
در حکایت ما هیچ چیز نوشته نیست اما
همه چیز مانند یک مدرک بنظر میرسد
بعضی وقت ها او الفاظم را دوست دارد اما این بار
این الفاظ من است که او را دوست دارد
اما این بار این او بود که زیباترین تم را پیدا کرد
زیرا من تو را با عادتهایی که داری دست می اندازم
اما دیگر نمیتوانم بدون آنها زندگی کنم
زیرا من به اشتباهات تو میخندم
اما آنها برای من ضروری شدند
چون پیش از اینکه شاهد رفتنت باشم
دیدم مقابل آینه آرایش میکنی
زیرا این تو هستی تو آنجایی و من دیگر از شب یکشنبه نمی هراسم
زیرا ما قوی هستیم وقتی آزادیم
و ما قویتر هستیم وقتی بهم ارتباط داریم
زیرا یک دوره زمانی بعد از گودی آرنج هم کم عمق تر است
زیرا حتی همه ابرهای دنیا
نمیتواند ماه کامل (شب چهارده) را بپوشاند
و هر بار که آنها میدرخشند
این آغاز ماست که دوباره برافروخته میشود
زیرا تو میدانی که دوستت دارم
زیرا من میدانم تو چه میخواهی
و این دقیقا مانند اولین بار است
از وقتی که هر دو تنها بودیم
چون ۱۲۰ ماه قبل من تازه تو را دیده بودم
زیرا تو نقشه اول منی و نقشه جایگزین من هم تویی
بعد ده سال از یک سفر زیبا
که من تمام لحظات آن را به یاد دارم
بعد ده سال که تولد
چهار چشمی که زیباترین چشم های دنیاست را دیدم*
این تویی که زیباترین تم حکایتمان را پیدا کرده ای
زیرا این تو هستی تو آنجایی و من دیگر از شب یکشنبه نمی هراسم
من او را مانند یک ملودی در سر داشتم
بنابراین امیالم در رقص می آید
در حکایت ما هیچ چیز نوشته نیست اما
همه چیز مانند یک مدرک بنظر میرسد
بعضی وقت ها او الفاظم را دوست دارد اما این بار
این الفاظ من است که او را دوست دارد
اما این بار این او بود که زیباترین تم را پیدا کرد
من دیگر از شب یکشنبه نمی هراسم
- Artist:Grand Corps Malade